دل نوشته های مادرانه
چرا اینقدر دوست دارم چرا هر بار که کنارم حست میکنم خدارو شکر میکنم مگر چقدر گذشته از بودنت کنارم از روزی که چشمم افتاد به نگاهت انگار همین دیروز بود تو بیمارستان چقدر از دیدنت خوشحال بودم ولی انگار این خوشحالی زیاد طول نکشید اخه به خاطر کمبود اکسیژن تورو گذاشته بودن تو دستگاه یادته ما مانی وقتی اومدم دیدمت چه لحظه سختی بود به دستو پاهات سرم وصل بود وای که دلم اتیش گرفت اروم خوابیده بودی حتی اجازه ندادن بغلت کنم بعد از 2روز اجازه دادن که تورو در اغوش بگیرم وقتی بغلت کردم یهو مثل یه اتشفشان منفجر شدم سرازیر و سرریز شدم تمام وجودم اب شد و از چشمام اومد بیرون من مادر شده ام.. &...
نویسنده :
مامان زهرا
0:19